سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست در دست امام حسین (ع) ( شهید رضا سلیمانی )

سه شنبه 85 آبان 16 ساعت 10:8 عصر

 درود بر آنان که چون علی(ع) روز را به شب می‌رسانند و شب را به روز. و همانند حسین(ع) بر مرگ سرخ، لبخند عشق می‌زنند. عشق به حسین ، از قلب هر بسیجی زبانه می‌کشد. دل کندن از وابستگی‌ها و پیوند باخدا، عشق به حسین و راه او را به دنبال خواهد داشت و آنگاه هنگامه‌ی سردادن آهنگ وصال است که با آغوش باز مرگ را پذیرا می‌شود. پدر و مادر مهربانم! ای بزرگوارانی که من همیشه به وجود شما افتخار می‌کردم، شما مصداق بزرگان اسلام هستید که از اوان زندگی‌ام زحماتی بی‌حد در راه رسیدن به کمالم را متحمل شدید. به یاد دارم که در آغوشتان که اشک بر گونه‌هایتان را که برای حسین(ع) ریخته می‌شد، احساس می‌کردم و اکنون می‌‌خواهم بگویم که من به برکت اشک‌های گرمتان، عاشق امام حسین(ع)، پرچمدار خط سرخ آل‌محمد(ص) گشته‌ام و می‌‌خواهم چونان مجاهدانی باشم که خود را تا خدا رساندند. مادر جان! با تو عهد بسته‌ام که در کربلا راه حسین(ع) را تبلیغ کنم. با تو پیمان بسته‌ام که در کربلا رهروی چون علی‌اکبر باشم و باید تو نیز افتخار کنی که فرزندت حق بودن راه حسین(ع) را فهمید و این را درک کرد. پدر جان! در زندگی ام برایم زحمات بی‌حدی را متحمل شدی و این حکمت خدا بود که زحمتتان را به پای فرزندی می‌ریختید که در راه رسیدن به کمال جهاد نمود.  پدر و مادر بزرگوارم! خدا به شما امانتی داده بود که باید این امانت را به نحو احسن حافظ می‌بودید و بر شما باد جنه‌المأوی که امانت را بهتر از آنچه که انتظار می‌‌رفت، تحویل دادید. نه شما مال من هستید و نه من مال شما. همه برای خداییم و این با تصمیم و اراده‌ی انسان است که باید امانت الهی را به نحو احسن تحویل دهیم. و فکر نمی‌کنم اشک ریختن برای سرباز امام زمان(عج) که در راه حسین(ع) جهاد کرده معنایی داشته باشد.


نوشته شده توسط : غلام حسین

نظرات دیگران [ نظر]


خواب دیدم خواب اینکه مرده ام/ خواب دیدم خسته و افسرده ام/ روی من خروارها از خاک بود/ وای قبر من چه وحشتناک بود/ تا میان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم تشنه یک جرعه آب/ بالش زیر سرم از سنگ بود /غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان یک تن خریدارم نشد/ هرکه آمد پیش حرفی خواند و رفت/ سوره حمدی برایم خواند و رفت/نه شفیقی نه رفیقی نه کسی /ترس بود و وحشت و دلواپسی/آمدند از راه نزدم دو ملک/تیره شد در پیش چشمانم فلک/یک ملک گفتا بگو اسم تو چیست/ آن یکی فریاد زد رب تو کیست/ ای گنهکار سیه دل بسته پر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ در میان عمر خود کن جستجو / کارهای نیک و زشتت را بگو/ گفتنم عمر خودت کردی تباه /نامه ی اعمال تو گشته سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ نک تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/ دست و پایم بسته در زنجیر بود/ نا امید از هر کجا و دلفکار/ می کشیدندم به خفت سوی نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان / نور پیشانی اش فوق کهکشان/ چشمهایش زندگانی می سرود/درد را از قلب آدم می زدود/ گیسوانش شط پر جوش و خروش / در رکابش قدسیان حلقه بگوش/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از شرب طهور/ لب که نه سرچشمه آب حیات/ بین دستش کائنات و ممکنات/ خاک پایش حسرت عرش برین/ طره یی از گیسویش حبل المتین/ بر سرش دستار سبزی بسته بود / بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ در قدوم آن نگار مه جبین / از جلال حضرت عشق آفرین / دو ملک سر را به زیر انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حیرت داشتند این زمزمه / آمده اینجا حسین فاطمه/ صاحب روز قیامت آمده /گوئیابهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گفت آزادش کنید این بنده را / خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه اینجا این چنین تنها شده/کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است / گریه کرده بعد شیرش داده است/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ اینکه می بینید در شور است و شین/ ذکر لالائیش بوده یاحسین(ع)/ دیگران غرق خوشی و هلهله/ دیدم او را غرق شور و هروله/ با ادب در مجلس ما می نشست/ او به عشق من سر خود را شکست/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دلش قاب کرد/ اسم من راز و نیازش بوده است/ خاک من مهر نمازش بوده است/ پرچم من را بدوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذز رقیه کرده است/ تا که دنیا بوده از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ اینکه در پیش شما گردیده بد/ جسم و جانش بوی روضه می دهد/ حرمت من را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ نذر عباسم به تن کرده کفن /روز تاسوعا شده سقای من/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا می برم/ هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد صاحبش شرمنده است/ در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ در قیامت رنگ و بویش میدهم/ پیش مردم آبرویش میدهم/ باز بالاتر بروز سرنوشت/ میشود همسایه من در بهشت/ آری آری هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است...


نوشته شده توسط : غلام حسین

نظرات دیگران [ نظر]


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >