سلام...
نوشتتون رو مي خوندم نا خداگاه گريه مي کردم ...
نمي دونم لابد دلم سياه شده که آقا به من نگاه نمي کنه...
عشاق الحسينيا همه يه جورايي کربلايي شدن الا ما
از مادرشون خواستيم به ما نگاه نکردن...نمي دونم شايد عمه سادات دست ما رو بگيرن...
ازشون بخوايم
التماس دعا
يا علي